28 اسلاید صحیح/غلط توسط: .Vk انتشار: 3 سال پیش 36 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید خیلی دیر شده میدونید که امتحانات نهایی بود
( سه سال بعد )
تقریباً سه سال از آمدنم به خونه جونگکوک میگذره امروز روز بزرگیه امروز پدر جونگکوک ی مهمونی خیلی بزرگ بخاطر این پسرش جونگکوک و جونگ تونستند تو مدت کم کلی موقعیت کسب کنند و تو این جشن مراسم نامزدی جونگ برگزار میشه و بعلاوه قرار پدر جونگکوک از کارش کناره گیری کنه و شرکت بده به جونگکوک جونگ که شرکت خودشو داره و پدر جونگکوک نمی دونه من دوست دختر جونگکوک نیستم برای همین منو هم می خواد معرفی کنه به همه
برای همین من آمدم به بهترین مرکز خرید سئول
اینم عکس مرکز خرید 😶
باید خیلی خرید کنم اول به ی بوتیک بخش کیف کفش رفتم ی ست کیف کفش مشکی برداشتم رفتم قسمت بعد بوتیک چون خیلی وقت بود نرفته بودم خیلی چیزا برداشتم نکته اینجا بود کارت جونگکوک دسته من بود دیگه کم کم خسته شدم زنگ زدم به آملی رفتیم ی کافه قسمت پایین مرکز خرید ی قهوه سفارش دادم تا آملی برسه حوصله ام سر رفته بود توییتر باز کردم که ی کم با دوستام حرف بزنم
اینم توییتی که آرورا کرد
داشتم کامنت هارو می خوندم که آنی پیام داد خیلی صمیمی نیستم ولی میدونم می خواد راجب جونگکوک بپرسه
درست حدس زده بودم راستی من آیدی جونگکوک ندارم اکانتمم قفله پس خیالم از بابت جونگکوک راحته میدونم توییت های منو نمی بینه
قهوهمو که داشتم می خوردم که همه دوستام پسر و دختر مسیج می دادن دوست پسرت کیه خسته شدم پس دوباره توییتر باز کردم اینو توییت کردم
ی کم حسودیم شد دوست ندارم کسی بهش نگاه کنه یا درباره اش نظر بدن خودم میدونم درسته ما سه ساله باهمیم ولی فکرشو نمی کردم ی روزی برسه که عاشقش بشم بلاخره آملی هم آمد تازه برادرش رو هم آورده بود داشتیم می گفتیم می خندیدم که جونگکوک پیام داد
می دونم باید بهش میگفتم ولی همه چی که نمیشه بهش بگم که آملی و هوسوک برادرش رفتند بستنی بگیرند که من دوباره ی توییت دیگه زدم

وای بدبخت شدم این جونگکوک از کجا پیداش شد خدایا دارم دیوونه میشم ولش کن حالا که دیده بزار ی کم اذیتش کنم تا ساعت 12 یا 1 بود که با هوسوک و آملی بیرون بودیم بعد خرید رفتیم شهربازی الآنم می خوای بریم کلاب هورااا بعد از بیست دقیقه رسیدیم «بار» رفتیم ی میزخالی پیدا کردیم نشستیم که یونگی دوست کوکی رو دیدم با هیجان رفتم سمتش باهاش حرف زدم که بهش گفتم بیا ی سلفی بگیریم اونم قبول کرد بهش گفتم باید برم پیش دوستام از خداحافظی بود عکس خودمو برش زدم

لایک و کامنت یادتون نره
عکس یونگی توییت کردم فقط منتظر کامنت جونگکوک بودم
مثل اینکه جونگکوک خیلی اذیت کردم تصمیم گرفتم بهش بگم بیاد
دنبالم باهم برگردیم آنقدر خرید کردم نمی تونم تاکسی بگیرم
فیک چت با جونگکوک
ادامه اسلاید قبل
خدا رو شکر که سوءتفاهم پیش نیومد ولی میدونم بخاطرش تنبیه میشم بعد از ی ساعت جونگکوک آمدم فرستادمش که خرید ها رو بزارم تو ماشین
باید از یونگی هم معذرت خواهی کنم تو ماشین هیچ حرفی بینمون رد بدل نشد وقتی رسیدم خونه سریع رفت تو اتاقش منم رفتم دنبالش اما در رو من بست منم با نا امیدی برگشتم به اتاقم ی دوش گرفتم بدون اینکه چیزی بخورم خوابیدم **نمی دونم چقدر گذشت چقدر خوابیدم به ساعت نگاه کردم ساعت تقریباً 6 صبح بود به سر خدمتکار گفتم تمام خرید هامو بزاره تو اتاقم و صبحانه رو هم بیاره به اتاقم اصلا دوست ندارم اون نامزد نچسب جونگ بهم تیکه بندازه و بفهمه منو جونگکوک دعوامون شده
(جونگکوک )
از دست ارو ناراحت نبودم فقط از جونگ خسته شده بودم میدونم آرورا حتما نمیاد سر میز صبحانه نمیاد پس منم بدون خوردن صبحانه کیف باشگاهمو برداشتم رفتم باشگاه شخصیم
داشتم وسایل هامو جمع کردم که ارو زنگ زد برای اینکه بگم هنوز ناراحتم البته فقط برای شوخی گوشی رو قطع کردم وسایلامو جمع کردم دادم رانند ببره خونه سوار ماشین شدم رفتم تا هدیه که برای امشب آماده کرده بودم بگیرم امید وارم که خوشش بیاد
اگه بابای ارو تهیونگ مجبور نمی کرد منم مجبور نبودم برای ارورا نقشه بکشم بلاخره رسیدم به مزون الماس
برگشتم خونه حداقل چهار ساعت دیگه همه مهمونا میرسند رسیدم خونه سریع رفتم تو اتاقم ست گردنبند تو کمدم قایم کردم درشو هم قفل کردم
(آرورا)
سه ساعت به رسیدن مهمونا مونده لباس و آرایش انجام دادم تنها چیزی که مونده اون ست خوشگله که از مزون الماس خریدم خیلی عاشقشونم
اینارو هم که انداختم کفش هامو پوشیدم رفتم پایین منتظر دوست های عزیزم بودم که جونگ عزیزززززز تشریف فرما میشه لعنت به این شانس ریدم تو شانسم "جونگ: اوو زن داداش خوشگل کردی " "ارورا:از تعریف که کردی ممنون حالا تنهام بزار " "جونگ :میگم حالا منو تو که حاضریم بهتر نیست همینجا باهم نامزد کنیم " سعی کردم نادیده اش بگیرم اما مثل اینکه از رو نمیره "آرورا : خیلی داری چرت و پرت میگی " گوشیمو برداشتم به جونگکوک پیام دادم سریع بیاد پایین منو از دست داداش روانیش نجات بده بعد از چند دقیقه بعد جونگکوک با ی استایل جدید که هیچ وقت ازش ندیدم از پله های عمارت آمد پایین خشکم زده بود آمد پایین دست منو گرفت با خودش برد بالا رفتیم سمت اتاقم درو باز کرد منو هول داد داخل "جونگکوک:همینجا منتظر باش خودم میام دنبالت "

میدونم احتمالا جونگکوک این توییتمو میبینه ولی بعد از مهمونی پاکش می کنم تقریباً مهمونی شروع شده بود
چون صدای موزیک و حرف مهمونا میومد منتظر جونگکوک بودم که خودش در اتاقمو زد در باز کرد با لبخند دستمو گرفت ی استرس خاصی داشتم دستمو دور بازوش حلقه کردم "جونگکوک: خوشحالم همونی رو که انتخاب کردم انداختی گردنت" ( بچه ها اینجا اون ستی که آرورا گفت خریده آونو جونگکوک انتخاب کرده بود ) "ارو : اینو تو سفارش دادی سلیقه خوبی داری " به پایین پله که رسیدیم ی نفس عمیق کشیدم همه به ما نگاه می کردن دقیقا مورد توجه همه قرار گرفته بودیم "پدر کوک : امروز نه تنها موفقیت پسرامو جشن میگیریم بلکه مراسم نامزدی پسر بزرگم جئون جونگ و مراسم معرفی عروس پسر کوچیکم جونگکوک رو هم جشن میگیریم "
خیلی تعجب کردم عروس پسرم نمی دونم چرا اینو گفت ولی بیخیالش دوستامو دیدم به جونگکوک گفتم که میرم پیششون تا بهشون رسیدم یکی یکی بغلشون کردم تقریباً نیم ساعت از مهمونی رفته بود که دوباره بابای جونگکوک شروع کرد به صحبت کردن "آقای جئون: خب مهمانان عزیز شروع مراسم نامزدی پسرم جونگ شروع میکنم " بعد از اینکه حلقه هاشونو دستشون کردن براشون دست زدیم خواستم برگردم که جونگکوک جاشو با پدرش عوض کرد دستشو برام جلو برد رفتم جلو دستمو گذاشتم تو دستش "جونگکوک: آرورا ما سه سال پیش باهم آشنا شدیم ولی من خیلی قبل تر عاشقت بودم برای همین تور آوردم اینجا تو این سه سال که با هم بودیم من بیشتر عاشقت شدم خیلی تلاش کردم بهت اعتراف کنم اما میترسیدم ولی الان می خوام با تمام وجودم بگم کیم آرورا قبول میکنی ملکه ی من بشی "
قلبم از حرکت وایساده بود نمی دونستم چی بگم همه دست میزدن نه تنها من بلکه همه رو تحت تاثیر قرار داده بود چشمام پر اشک شده بود نمی دونستم چی بگم فقط بغلش کردم وقتی ازم جدا شد تاج آبی رنگی رو سرم گذاشت خیلی فوق العاده بود بعد منو به ی رقص معرکه دعوت کرد انگار که روی ابر درحال رقص بود جونگکوک آروم تو گوشم گفت : بهتون تبریک میگم ملکه جئون جونگکوک "ضربان قلبم زیاد شده بودم گونه هام گل انداخته بود مثل ی رویا بود ی رویای غیر ممکن رویای که فقط تو داستان ها بوجود میاد
همه چی از تولد دوازده سالگیم شروع شد اون روز زیبا ترین دختر توی مهمونی بودی آنقدر زیبا شده بودی تونستم چشم ازت بردارم چشم های عسلیت مثل ستاره های آسمون شب میدرخشید نقاشی گربه روی صورتت آنقدر زیبا رو صورت کشیده شده بود حس می کردم ی موجود افسانه ای هستی من پسر خجالتی بودم هر وقت نزدیکم میشدی قلبم آنقدر تند میزد که انگار قرار بود از سینم بپره بیرون تو دختر شیطونی بودی همیشه تو هر زمانی کنارم بودی من روز تولدم عاشقت شدم سعی در عوض کردن خودم کردم هر پسری نزدیک میشد بدون اینکه متوجه بشی جوری ازت دورش میکردم که هیچ وقت نتونه بهت نزدیک بشه وقتی پدرامون گفتند ما باهم ازدواج کنیم تا خود صبح تو دلم پارتی بود من آنقدر هیجان زده بودم که دلم میخواست به تمام دنیا بگم تو قرار مال من بشی پدر و مادرم همیشه درگیر کار بودند
من هیچ وقت اونارو خانواده ام نمی دونستم ولی ی روز پسری پیدا شد که خانواده ام شد جونگکوک فقط می خواستم اول به اون بگم اما وقتی رفتم بهش بگم اون با هیجان گفت که عاشق شده آنقدر براش خوشحال بودم که خوشحالی خودم یادم رفت اون موقع تو سال اولی مدرسه مون بودی گفت دختریه که تازه انتقالی گرفته و سال اولیه وقتی گفتم اون اسمش چیه ولی گفت اسمش کیم آرورا انگار ی سطل آب یخ ریختن رو سرم بدنم یخ زد من ی سال از جونگکوک بزرگتر بودم اون سختی های زیادی کشیده بود نمی تونستم بهش بگم آره من دارم با عشقت ازدواج میکنم خیلی سخت تلاشی کردم عشق تو قلبم سرکوب کنم نشد همه چی به جونگکوک گفتم اما هیچی از عشقی که به تو داشتم هیچی نگفتم جونگکوک گفت اگه بهت خیانت کنم تو ازم جدا میشی و اونم به عشقش میرسه اما من با جیمین صحبت کردم اون گفت باید برای عشقم بجنگم پس همه ی نقشه ها رو بهم زدم می خواستم به جونگکوک بگم که دوستت دارم اما وقتی دیدم داره با عشق نگات میکنه نتونستم اون روز همون روزی که فکر کردی
من بهت خیانت میکردم داشتم میومدم پیش تو اما اون سر و کله دوستت پیدا شده اون بهم اعتراف کرد اما وقتی ردش کرد عصبانی شد تورو دید برای همین کاری کرد فکر کنی من با بهترین دوستت دارم بهت خیانت میکنم آمدم دنبالت وقتی اون حرف هات شنیدم قلبم شکست تا چند روزی شب و روزم شده مشروب اما وقتی به خوشحالی جونگکوک نگاه میکردم دلم نمیومد خرابش کنم پس هیچی بهت نگفتم معذرت میخوام اگه قلبتو شکستم ببخش شاید دیگه هیچ وقت همو نبینیم اما اینو یادت باشه تو زندگی بعدیم دوباره عاشقت میشم و. اینبار کنار نمی کشم میجنگم بدستت میارم خداحافظ عشق من شاید الان ملکه جونگکوک باشی ولی بدون تو همیشه مطلق به من بودی

من بهت خیانت میکردم داشتم میومدم پیش تو اما اون سر و کله دوستت پیدا شده اون بهم اعتراف کرد اما وقتی ردش کرد عصبانی شد تورو دید برای همین کاری کرد فکر کنی من با بهترین دوستت دارم بهت خیانت میکنم آمدم دنبالت وقتی اون حرف هات شنیدم قلبم شکست تا چند روزی شب و روزم شده مشروب اما وقتی به خوشحالی جونگکوک نگاه میکردم دلم نمیومد خرابش کنم پس هیچی بهت نگفتم معذرت میخوام اگه قلبتو شکستم ببخش شاید دیگه هیچ وقت همو نبینیم اما اینو یادت باشه تو زندگی بعدیم دوباره عاشقت میشم و. اینبار کنار نمی کشم میجنگم بدستت میارم خداحافظ عشق من شاید الان ملکه جونگکوک باشی ولی بدون تو همیشه مطلق به من بودی

مرگ پایان عشق نیست من برمی گردم
امیدوارم دوست داشته باشید 💜 سوالی داشتید در خدمتم
لایک و کامنت یادتون نره فالو هم همینطور 💜
نظر خودتون با من به اشتراک بگذارید
28 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالی بود فوق العاده👌😢😭💖
سلام دوستان عزیز به ی دلیلی حساب تستچی من پاک شده برای همین حسابمو عوض کردم از الان به بعد تو این یکی حسابم ادامه میدم
عالی بود 🖤✨
عالییی پارته بعدیم زود بزاررررر❤❤😻😻
عالییییی بود
یعنی تهیونگ مرد؟
یعنی تهیونگ عاشق ارورا بود؟
واییییی